حاااااال دنیاااااا
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای!
گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای!
گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند
گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای
بـــــــی وفـــــامــن به انــدازه چشمان تو غمــگـین مانـــدم و به انـدازه هر بــرق نگاهــت نگــران /تـــو به انـدازه تنــهایـی مــن شــــاد بمــان |
حاااااال دنیاااااا
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای!
گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای! گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای
سکوت
سکوتم ساکت است و خواب من بی خواب مانده
دلم دریا ولیکن چشم من بی آب مانده
به راهی بسته ام چشمم ، غرورم بسته است اشکم
چون اینجا مرده ام ، روحم چنین بی تاب مانده
سرا پایم پر از درد است ، محتاجم ، خدایا
بده اشکی که از دریا فقط مرداب مانده
من از روزی که خود را دیده ام تنها ترینم
در این ظلمت سلامت چاره ی سیلاب مانده
تو را من عاشقم ساحل بگیرم تنگ در آغوش
نمیخواهم بمیرم چون که عشقت ناب مانده
اگه خوشتون اومده نظر فراموش نشه ها !!! زندگی
زند گي، يک خيابان بي انتهاست.
خياباني که درآن رهگذري، سرگردان است.
هر چه بيشتر قدم برمي داري ، بيشتر از آن دور مي شوي.
سهم من از اين خيابان، گردش در کوچه هاي تلخ خاطراتم است.
کاش تمام تلخي ها مانند پر کاهي بايک باد نيست شود.
من از حوالی دردم
من از حوالی دردم ، من از کرانه ی خویشم
همیشه شاعر غمگین ترین ترانه ی خویشم
نگاه پنجره ام را به شب نشاندی و رفتی
مجاب گریه ی تلخی به روی شانه ی خویشم
تو در مسیر تماشای عاشقانه ی چشمت
و من اسیر تماشای شاعرانه ی خویشم
اگر چه چشم سیاهت همه تداوم بودن
برای ماندن و گفتن ، خودم بهانه ی خویشم امیدوارم خوشتون بیاد از این شعر.... خودم که خیلی دوسش دارم... شعری زیبا از سهراب سپهری
شب سردی است، و من افسرده.
راه دوری است، و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
تنها ازجاده عبور میکنم
دور ماندند زمن آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت،
غمی افزود مرا بر غم ها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است.
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!
خنده ای کو که به دل انگیزم؟
قطره ای کو که به دریا ریزم؟
صخره ای کو که بدان آویزم؟
مثل این است که شب نمناک است.
دیگران را هم غم هست به دل، من صبورم اما....
به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم
یا اگر شادی زیبای تو رابه غم غربت چشمان خودم میبندم تو نمی دانی چقدر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد همه ی خاطرهات مثل یک شبنم افتاده به خاک مغمونم من صبورم اما... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند میترسم من صبورم اما... این بغض گران صبر نمی داند چیست!!!! قراردادها
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــ....ــــد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شـکند!♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
......خدایا دلم باز امشب گرفته.....
خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!
بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...
بیا تا دل کوچــــــــــکم را
خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!
خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..
که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!
بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..
که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!
خدایـــا کمـــک کـــن :
که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..
کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...
مبـــادا بمیـــرد...!!!
خــــدایــا دلــــــم را
که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..
اگر چه شــــــکســــــته!!!
شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!
یادت بخیر.....
هرگاه دفتر محبت را ورق زدي و هرگاه زير پايت خش خش برگها را احساس كردي
هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره اي خاموش ديدي
براي يكبار در گوشه اي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو:
يادت بخير
دلم تنگ است...
دلم تنگ است
دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبريز است صدايم خيس و باراني است
نمي دانم چرا در قلب من پاييز طولاني است...
به آسانی و به سختی
به آساني ميشه در دفترچه تلفن کسي جايي پيدا کرد
ولي به سختي ميشه در قلب او جايي پيدا کرد.
به راحتي ميشه در مورد اشتباهات ديگران قضاوت کرد ولي به سختي ميشه اشتباهات خود را پيدا کرد. به راحتي ميشه بدون فکر کردن حرف زد ولي به سختي ميشه زبان را کنترل کرد. به راحتي ميشه کسي را که دوستش داريم از خود برنجانيم ولي به سختي ميشه اين رنجش را جبران کنيم. به راحتي ميشه کسي را بخشيد ولي به سختي ميشه از کسي تقاضاي بخشش کرد. به راحتي ميشه قانون را تصويب کرد ولي به سختي ميشه به آنها عمل کرد. به راحتي ميشه به روياها فکر کرد ولي به سختي ميشه براي بدست آوردن يک رويا جنگيد. به راحتي ميشه هر روز از زندگي لذت برد ولي به سختي ميشه به زندگي ارزش واقعي داد. به راحتي ميشه به کسي قول داد ولي به سختي ميشه به آن قول عمل کرد. به راحتي ميشه دوست داشتن را بر زبان آورد ولي به سختي ميشه آنرا نشان داد به راحتي ميشه اشتباه کرد ولي به سختي ميشه از آن اشتباه درس گرفت. به راحتي ميشه گرفت وي به سختي ميشه بخشش کرد. به راحتي ميشه يک دوستي را با حرف حفظ کرد ولي به سختي ميشه به آن معنا بخشيد. و در آخر: "عشق را از کویر بیاموووووز" روشو
عشق ورزيدن را از كوير بياموزيم كه دريا بودنش را به گرماي آفتاب بخشيد. گذشت و فداكاري كوير را ببين كه با تمام وجود هر روز صبح منتظر طلوع خورشيد مي نشيند.
كوير، درد از بالا به پايين افتادن را خوب مي داند، زيرا زماني اقيانوسي ثروتمند بوده است.
بايد كوير شد تا خورشيد را آنگونه كه هست ديد.
بیا.... "قسمتی از یک نامه"
بیا...
همان گونه که هستی بیا دیر مکن... گیسوان مواجت آشفته فرق مویت پاشیده. بیا دلگیر مشو بیا همان گونه که هستی بیا دیر مکن چمن ها را پایمال کرده به سرعت بیا. اگر چه مروارید های گردنبندت بیفتد و گم شود. باز بیا و دلگیر مشو از کشتزارها بیا، تندتر بیا... ابرهایی که آسمان را پوشیده است می بینی در طول رود که در آن دیده می شود. دسته پرندگان وحشی در پروازند. بادی که از روی چمن ها می گذرد و هر آن شدت می گیرد باد آن را خاموش خواهد کرد چه کسی می تواند تردید داشته باشد که به ابروان و مژگانت سرمه نپاشیده ای زیرا دیدگان طوفانیت از ابرهای بارانی هم سیاه ترند اگر هنوز حلقه ی گل بافته نشده، چه مانعی دارد؟ اگر زنجیر طلایت هم بسته نشده آن هم بماند آسمان از ابر آکنده است دیر شده همان گونه که هستی بیا... بیا فقط بیا...(بخشی از نامه ی رابیندرانات تاگور به همسرش)
سخنان زیبای بزرگانفردریک نیچه : بلند پروازی من آنست که در ده جمله چیزی را بگویم که کسی دیگر در یک کتاب می گوید!! فردریک نیچه : کسانی که در خود احساس حقارت می کنند به دیگران رحم می کنند اما به دلیل غرورشان دم نمی زنند! یعنی درد می کشند و می خواهند با دیگران هم دردی کنند.کسانی که با دیگران همدردی می کنند به دلیل دردمند بودن خودشان است... ناپلئون بناپارت : عشق گوهری است گرانبها ، اگر با عفت توام باشد کارلایل: هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم هر کاری انجام پذیر است . حکیم اردبزرگ: پیوند از پس تنهایی رخ می دهد ، ارزش می یابد و توان آدمی را چندین برابر می کند ، پس باید هر پیوند پاکی را شاد باش گفت . ادامه مطلب ......
هر کـسی را می تـوانستـم دوست داشتـه بـاشم !
اگـر...؟! دوست داشتـن را از تـو شروع نـمی کردم! درخلوت کوچه ها...
در خلوت كوچه هایم
باد می آید
اینجا من هستم ؛
دلم تنگ نیست....
تنها منتظر بارانم
تا قطره هایش بهانه ایی باشند
برای نم ناك بودن لحظه هایم
و اثباتی
بر بی گناهی چشمانم!
فرشته ها
میگن شبا فرشته ها
از آرزوی آدما ،
قصه میگن واسه خدا
خدا کنه همین شبا
گفته بشه قصه ی تو
واسه خدا . . . تو وخدا و بارون و چتر
همیشه در میان چترهایی که
زیر حجم باران خیس می شوند
همیشه یکنفر فقط یکنفر
چتر قرمز به دست دارد
و تو دلت می خواهد فقط در زیر
آن چتر خیس نشوی
و این راز پنهانی است
بین تو وخدا و باران و چتر!
دلم زندگی میخواد
دلم زندگی میخواد
دلم یه خونه ی خوشگل و یه حیاط کوچولوی سرسبز پر از انرژی مثبت میخواد
دلم میخواد من باشم و یه عالمه حس خوب
دلم یه عالمه خنده و آرامش می خواد
خداااااااااااااااااااااااا
دلم زندگی میخواد متن آهنگ "چراغارو خاموش کن" از رضا صادقی....(خیلی دوس دارم این آهنگو)چراغارو خاموش کن هوا هوای درده می شنوم و می شکنم
صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم و مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني و من مي شنوم مي شنوم هياهوي زمانه را که تو را از پريدن و پرکشيدن باز مي دارد آه ، اي شکوه بي پايان اي طنين شور انگير من مي شنوم به آسمان بگو که من مي شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و مي شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته... بی تو...
بی تو امشب باز يک گوشه نشستم در خيالم آمدم پيش تو
و گفتم که خستم از همه چيز و همه کس
به تو گفتم های های گريه کردم زار زار ناله کردم
گفتم اينجا غصه دارم هيچکس را هم ندارم
از همه چيز و همه کس من گسستم با همين دستهای بستم
مثل اينکه کودک هستم از تو پرسيدم تو ميدانی که هستم؟
تو به من خنديدی و گفتی که باز هم در اين دنيای زيبا چشم بر خوبيها بستم
شب رفتنتشب رفتنت عزیزم,هرگز از یادم نمیره دیوانگی
هوس کوچ به سرم زده
شاید هم هجرت
تو کیستی؟؟
تو کیستی؟ .....
دلم گرفته (نوشته ی خودم)
دلم گرفته...
از آدما از سرنوشت از بیکسی از دنیا....
از این بخت شوم
همش دلم میخواد فریاد بزنم وخودمو از این درد خلاص کنم
اما بازم جلوی خودمو میگیرم چون کاری ازم برنمیاد!
حتی دیگران هم نمیتونن کمکم کنن...
آخه همین دیگران بودن که باعث شدن این دلم بگیره!
آخه چطوری میتونم از همون آدما بخوام که حالا آرومش کنن!؟
آخه چطوری؟؟؟
حالا فقط تنها امیدم خداست
فقط اونه که درد دلم رو میدونه...
کاش یه نظری به حالم بکنه و
منو از این نابودی نجاتم بده ای کاش!!! خودم را درتو گم کردم! ( شعر از خودم)
به تو نگاه میکنم به چشمان زیبایت به پاکی برق چشمانت اما دیگر خود را درآن نمیبینم! دیگر درچشمان تو نشانی ازمن نیست احساس میکنم گم شدم احساس پوچی و نابودی میکنم دلم میخواهد به تو بگویم که چقدر دوستت دارم اما هربار که که به چشمانت نگاه میکنم حرفم را فراموش میکنم انگار که چشمانت جادویم میکند ومن توان رهایی ازآن جادو را ندارم. نا امیدم ..... افسرده ام چرا دیگر نشانی ازمن درتو نیست؟؟!! چقدر زود برق چشمانت مرا گم کرده! چقدر زود تو بیخیال من شدی! آه ؛ دلم هوای گریه دارد و گلویم را بغض بی کسی فراگرفته اما دیگر توان شکوه و گلایه را هم ندارم.... چون میدانم با آشکارکردن این گلایه ها همین تماشای چشمانت را هم از من میگیری!! پس سکوت میکنم
پشت پنجره
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ... هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟ آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی مـکـتــوب ِ یــار ؛ نـیـاورده ســت ؟ ..... هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...
ترک آدما
ترک کردن ِ آدمها هم آدابي دارد !
اگر آداب ِ ماندن نميدانيد لااقل درست ترکشان کنيد تا
تَرَک برندارند
|
|
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |