دلم گرفته (نوشته ی خودم)
دلم گرفته...
از آدما از سرنوشت از بیکسی از دنیا....
از این بخت شوم
همش دلم میخواد فریاد بزنم وخودمو از این درد خلاص کنم
اما بازم جلوی خودمو میگیرم چون کاری ازم برنمیاد!
حتی دیگران هم نمیتونن کمکم کنن...
آخه همین دیگران بودن که باعث شدن این دلم بگیره!
آخه چطوری میتونم از همون آدما بخوام که حالا آرومش کنن!؟
آخه چطوری؟؟؟
حالا فقط تنها امیدم خداست
فقط اونه که درد دلم رو میدونه...
کاش یه نظری به حالم بکنه و
منو از این نابودی نجاتم بده
ای کاش!!!
نظرات شما عزیزان:
[